بیشتر بخوانید: مدیریت علوی در یک نگاه
آداب فضل و بخشش در مرام علی(ع)
امیرالمۆمنین(ع) فرمودهاند: ان المسکین رسول آلله فمن منعه فقد منعالله و من اعطاه فقد اعطی الله؛ شخص نیازمندی که به تو روی آورده، در واقع فرستاده خداست. کسی که از کمک کردن به او دریغ کند، قطعا از خداوند دریغ نموده است و کسی که به او بخشش کند، در حقیقت به خدا بخشیده است. (نهجالبلاغه، حکمت 304)
امام در فراز دیگری میفرمایند: چنانچه شخص توانمند، محتاجی را از در خانه خود برگرداند، منتظر باشد که به عقوبت محرومیت و بیبهره ماندن از رحمت خدا دچار شود و از جرگه جوانمردان خارج خواهد شد. (غررالحکم، ص 503، ج1)
مرحوم نراقی مینویسند: مستحب است آدمی وقتی چیزی را انفاق کرد و صدقه داد، دست خود را ببوسد؛ زیرا که به دستی رسیده است که نایب دست خداست.
امام اول(ع) فرمود: صدقه دهنده، دست خود را ببوسد زیرا صدقات را خدا میگیرد.
رسول اکرم(ص) فرمود: صدقه مۆمن، اول به دست خدا میرسد و سپس به دست نیازمند میرسد.
از امام صادق(ع) نقل است که خداوند فرمود: هیچ چیز نیست مگر اینکه دیگری را موکل گرفتن آن کردهام، مگر صدقه را که به دست خود میگیرم.
حتی اینکه مرد یا زن، خرمایی یا نصف خرمایی را تصدق میکند، آن را تربیت میکنم و رشد میدهم همچنان که کسی کره اسب خود را پرورش میدهد و چون روز قیامت به ملاقات من بیاید، آن را از کوه احد بزرگتر خواهد دید. (معراجالسعاده، ص 352)
ابوحمزه ثمالی میگوید: من با امام سجاد(ع) نماز صبح روز جمعه را خواندم. بعد از آنکه از نماز فارغ شد برخاست تا به منزل برود. من هم به دنبالش برخاستم و در خدمتش بودم. حضرت، کنیزش را که سکینه نام داشت صدا زد و به او فرمود: از در خانهام، سائل و نیازمندی دست خالی برنگردد. چیزی به او بخورانید. زیرا امروز روز جمعه است. عرض کردم: آخر همه سائلها مستحق نیستند. فرمود: ای ثابت، میترسم در میان آنان یکی مستحق باشد و ما به او چیزی نخورانیم و ردش کنیم، آن وقت بر سر ما اهل بیت بیاید، آنچه که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد. پس به همه آنها اطعام کنید. (المیزان، ج11، ص 151)
نقل است که به موسی(ع) وحی شد که ای موسی: سائل را اکرام کن به دادن چیزی کم یا سخن نیکی. به درستی که پیش تو میآید کسی که نه انسان است و نه جن، بلکه از فرشتگان است که برای امتحان از نعمتهایی که به تو دادهام میآید. لذا پیامبر اکرم(ص) تشویق میفرماید که کسی را از در منزل رد نکنید که شاید فرشتهای باشد که به صورت مردی ناآشنا برای امتحان، درب منزل میآید. (معراجالسعاده، ص 359-358)
روش صاحبان کرم
علی(ع) در یکی از جنگها با مردی مشرک در حال مبارزه بود. آن مرد عرض کرد: یا علی، شمشیرت را به من ببخش. حضرت شمشیر را به او داد. مرد گفت: از تو ای پسر ابوطالب در شگفتم که در چنین موقعیتی، شمشیرت را به دشمن میدهی.
فرمود: تو دست تقاضا دراز کردی و رد کردن درخواست کننده از شیوه کرم به دور است. مرد کافر از اسب پیاده شد و گفت: این روش اهل دیانت است. آنگاه پای مبارک امیرالمۆمنین را بوسید و ایمان آورد. (هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 468 به نقل از سفینهالبحار، ج 1 ص 413)
شخصی نزد امام حسن(ع) آمد و اظهار فقر و پریشانی کرد وگفت: حالم بر نداریام دلالت میکند و مشتری آن شما هستید که صاحب کرم میباشید. حضرت حسابدار خود را خواست و فرمود: چقدر مال نزد تو است؟ گفت: دوازده هزار درهم. فرمود: همه را به این مرد بده که من از او خجالت میکشم. گفت: دیگر چیزی برای خرجی باقی نمیماند. فرمود: تو آن را به حاجتمند بده و گمان نیک به خدا داشته باش که حقتعالی جبران میفرماید. پس همه را به آن فقیر داد و عذرخواهی کرد و فرمود: ما حق تو را ندادیم، اما به قدر آنچه بود دادیم. (همان ص 453)
با مطالعه و تورق در نهج البلاغه، کتاب ماندگار امام اول شیعیان، نامههای متعددی از ایشان را میبینیم که درباره نحوه رفتار کارگزارانش با مردم نگاشته شدهاند. امام علی(ع) در نامهای که به یکی از کارگزاران خود «مخنف بن سلیم» هنگامی که او را برای گردآوری زکات به اصفهان فرستاده بود، نوشته است:
«تو را به پروای از خدا فرمان میدهم، آنجا که جز خدا، کسی شاهد و غیر او، کسی وکیل نیست. تو را فرمان میدهم که مردم را نرنجانی، آنان را دروغگو نخوانی و به خاطر اینکه امیر آنان هستی، از آنها روی نگردانی؛ زیرا آنها برادران دینی و یاران تو در گرفتن حقوق خداوند هستند. تو را در این زکات، نصیبی ثابت و حقی معلوم است و مسکینان و ناتوانان و بینوایان با تو شریکند. ما حق تو را به تمامی میپردازیم، پس تو نیز حقوق آنان را به طور کامل بپرداز که اگر چنین نکنی، روز قیامت از کسانی باشی که بیشترین دشمن و مدعی را خواهی داشت.»
در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه»، نوشته رسول جعفریان نیز ماجرایی از تفاوت نحوه برخورد امیر مومنان با کارگزارانش و دیگر حاکمان اسلامی در آن زمان، به شرح زیر ذکر شده است:
«بعد از شهادت حضرت علی (ع) سوده دختر عماره همدانی، نزد معاویه آمد. او از کسانی بود که در صفین حضور داشت. معاویه قدری درباره صفین با او سخن گفت. وی از معاویه خواست تا بسد بن ارطاة را که به آنها ظلم میکند، از کار برکنار کند، اما معاویه نپذیرفت.
سوده به سجده افتاد و ساعتی بعد سربرداشت. معاویه پرسید که این سجده برای چه بود؟ سوده گفت: زمانی برای اعتراض به رفتار یکی از کارگزاران علی(ع)، نزد او رفتم. مشغول نماز بود. پس از نماز پرسید: چه حاجتی داری؟ شکایت خود را از آن مرد گفتم. امام همان جا پوستی از جیبش بیرون آورد و در آن، ضمن دعوت به رعایت عدل، به آن مرد نوشت: «نامه که به دستت رسید، به محتوای آن عمل کن تا کسی را بفرستم که کار را تحویل بگیرد. کاغذ را به من داد و من هم پیش آن مرد بردم و او معزول شد.»
ابوتراب
نخستین کسی که به کنیه (ابوتراب) نامیده شد، علی بن ابی طالب(ع) است، این کنیه را رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) به او داد، آن گاه که دید او بر روی زمین خوابیده و خاک بر پهلوی او نشسته است، از روی لطف و مهربانی به او فرمود: برخیز ای ابوتراب.
و این محبوبترین القاب او به شمار میرفت و از آن پس، به برکت نفس محمدی، این کرامتی برای او شد؛ زیرا خاک، خبرهای گذشته و آینده تا روز قیامت را برای او باز میگفت.
از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودهاند: چون روز قیامت شود و شخص کافر پاداش و نزدیکی و کرامتی را که خدای متعال برای شیعیان علی(ع) آماده شده را ببیند، گوید: «ای کاش من ترابی بودم»، یعنی کاش از شیعیان علی (ابوتراب) بودم.
علامه مجلسی رحمهالله در بیان این جمله گوید: ممکن است ذکر آیه در اینجا برای بیان علت دیگری در نامگذاری آن حضرت به ابوتراب باشد، زیرا شیعیان او به جهت تذلل بیش از اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمانهای حضرتش، تراب نامیده شدهاند، چنان که در آیه کریمه آمده و چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنهاست، ابوتراب نام گرفته است.
در این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در چه زمانی این لقب مبارک را به امیرالمۆمنین علیهالسلام داده است، روایات متفاوتی نقل شده است. برخی از آنها حاکی از آن است که این لقب در جمادیالأول یا جمادیالثانی سال دوم هجرت در غزوه العشیره به آن حضرت داده شده است. در برخی دیگر آمده است که در یومالتآخی، یعنی روزی که پیامبر اسلام بین همه مسلمان عقد برادری بست و از بین تمام مردم، علی را برای خود برگزید، به او داده شده است.
البته این روایات هیچ تعارضی باهم ندارند، چرا که ممکن است پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) در موارد متعدد بارها و بارها آن را تکرار کرده باشد.
منابع:
الغدیر – علامه أمینی - ج 6 - ص 337 – 338
علل الشرائع - الشیخ الصدوق - ج 1 - ص 156
سخن از علم و دانش امام علی (ع) است. دانش انسانی برگزیده، که هیچ بیان و قلمی را یارای توصیف او نیست. او که پیامبرخدا (ص) درباره اش فرمود: خداوند آن قدر از فهم و دانش به علی عطا فرمود که اگر فهم و دانش او را بین زمینیان تقسیم کنند، همه را در برخواهد گرفت (و همه دانا می شوند.)(بحارالانوار / جلد39)
آفتاب، پرتوهای پرفروغش را یک به یک بر می چیند؛ یکی را از میان
دشتی پر از شقایق، یکی را از دل دریایی ژرف، یکی را از لابه لای شاخ وبرگ
درختان، و دیگری را از سرزمین خشک و سوزان مکه! نسیم ملایمی از کوه حِرا
برخاست، آرام و بی صدا بسوی کعبه پیش رفت. جماعتی، در دوّمین جمعه ماه رجب،
در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند. فاطمه با چهرهای خسته، به دور
کعبه بیتابانه میگشت، و در حالی که قطرات اشک بر گونههایش سرازیر بود،
چنین زمزمه می کرد: "پروردگارا! به تو ایمان دارم. همانا من به آیین جدّم
حضرت ابراهیم خلیل، که بنیانگذار خانه توست، ایمان دارم. پروردگارا! ای
خدای قادر و توانا؛ تو را سوگند میدهم به حق بنیانگذار این خانه و به حق
این فرزندی که در شکم دارم، این زایمان را بر من آسان بگردان!"
ناگاه در مقابل چشمان حیرت زده مردم، دیوار کعبه شکافت! و به محض ورود
فاطمه، دوباره چون قبل به هم آمد. فریاد تعجّب از همگان بر خاست و به
دنبال آن سکوت سنگینی همه جا را فرا گرفت. آب در گلوها خشکید. حیرت و تعجّب
بر چهرهها نقش بست. نفسها از سینهها بیرون نمیآمد.
کسی جرأت نداشت که مهر سکوت را بشکند و بگوید: لحظهای پیش، دیوار کعبه شکافته شد و زن حاملهای به درون کعبه رهنمون شد!
چه کسی باور میکرد که سنگ خارا آغوش بگشاید و زن حاملهای را در خود جای دهد؟!
زمانی حیرت و تعجب افزون شد که تلاش کلید داران حرم، در گشودنِ قفلِ درِ کعبه به نتیجه نرسید!
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده میشد، تا از فرجام این راز آگاه شوند.
پس از سپری شدنِ مدتی نسبتاً طولانی، یکبار دیگر همان سنگ خارا آغوش باز
کرد و سیمای درخشان «فاطمه بنت اسد» در حالی که «مولود کعبه» را در آغوش
داشت، از درون کعبه طالع گردید.
غرور و شرف چون هالهای سنگین بر سرِ مولود کعبه بال گسترده بود و پدرش
ابوطالب در حالی که برق شعف از دیدگانش بیرون میزد، بانگ بر آورد: "هان ای
مردمان! پسرم علی! در خانه خدا، دیده به جهان گشود." این حادثه پر شکوه و
بینظیر تاریخِ آفرینش، به روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، در سیامین سال حمله
ابرهه به خانه خدا که به عام الفیل معروف گردیده، اتّفاق افتاد.
آن روز که علی (ع) در مکانی مقدس به نام کعبه، دیده به جهان گشود، شگفتی
همگان را برانگیخت، زیرا هیچگاه کسی در کعبه به دنیا نیامده بود و پس از آن
نیز به دنیا نیامد، و این نبود مگر دلیلی بر بزرگی این مولود! و امروز ما
میلاد انسان جامع و کاملی را پاس می داریم که جز خدایش و پیامبر (ص) کسی او
را به درستی نشناخت. چنانکه پیامبر اکرم (ص) خطاب به او فرمود: "ای علی!
خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر
خدا و من." (روضةالمتقین، جلد 13) اما با این حال، علی چون خورشیدی تابناک
در صفحه تاریخ می درخشد. ابنابی الحدید از دانشمندان معروف و مشهور اهل
سنت، در قرن هفتم وشارح برجسته نهجالبلاغه در ضمن برشمردن فضایل
علی(ع)میگوید: "چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایل و مناقب وی
اعتراف می کنند و هرگز برای آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده و
فضایلش را بپوشانند!"
آن گاه می افزاید: "... بنی امیّه، زمامداری اسلام را در شرق و غرب روی
زمین به دست آوردند و با هر نوع حیله گری در خاموش ساختن نور او کوشیدند و
هرگونه لعن و افترا را بر علی(ع) بالای منابر ترویج نمودند، هر کس که او را
مدح و توصیف می کرد، مورد تهدید قرار می گرفت. هر روایتی که فضیلت علی(ع)
را بازگو می کرد، ممنوع ساختند. حتی از نامگذاری به نام علی جلوگیری کردند.
همه این اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت علی(ع) نتیجه ای در
پی نداشت... در حقیقت این همه نابکاریهای بنی امیه مانند پوشانیدن آفتاب با
کف دست بود... . حال من چه بگویم دربارۀ مردی که همۀ فضیلت ها به او منتهی
می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می نماید. آری اوست رئیس
همۀ فضیلت ها... ." (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1)
اما چه کسی بهتر از خود امام می تواند خویش را توصیف کند. امام علی (ع) در
ابتدای خطبه نورانی 175 نهج البلاغه به گوشه ای از علم و دانشی که خداوند
در اختیارش گذاشته اشاره نموده و می فرماید: "سوگند به خدا، اگر بخواهم مى
توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه
سازم، امّا از آن مى ترسم که با اینگونه خبرها نسبت به رسول خدا (ص) کافر
شوید. آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد
اطمینان خود مى سپارم. سوگند به خدایى که محمّد (ص) را به حق برانگیخت، و
او را برگزید، جز به راستى سخن نگویم."
این سخن امام (ع) حکایت از آن دارد که آنچه از علم و دانش امیرالمؤمنین
امام علی (ع) به دست ما رسیده، تنها قطره ای از اقیانوس علم و دانایی اوست،
بطوریکه اگر تمام آن به دست مردم می رسید، به خاطر نداشتن ظرفیت لازم برای
دریافت چنین معارفی، از مسیر حق دور گشته، و به لحاظ فکری و عقیدتی دچار
انحراف شدیدی می شدند.
در حدیثی زیبا رسول مکرم اسلام (ص) در این باره می فرمایند: "تو به عیسى بن
مریم شباهت دارى (از نظر زهد و عبادت) و اگر از این بیم نداشتم که گروهى
از امتم درباره تو (غلوّ کنند و) همان بگویند که درباره عیسى بن مریم
گفتند، سخنى درباره تو مى گفتم که از کنار هیچ جمعیّتى از مردم عبور نمى
کردى، مگر آن که خاک زیر قدم هاى تو را براى تبرّک بر مى گرفتند!" (اصول
کافی/ جلد 15)
علم و دانش مولای متقیان علی (ع) به اندازه ای وسیع و گسترده بود که بر
تمام رموز و ریزه کاری های علوم مختلف تسلّط کامل داشت، به گونه ای که در
مقابل هیچ پرسش و مسئله ای، دچار حیرت و سرگردانی نمی شد، و بلافاصله و
بدون ذرّه ای معطلی به پاسخ و حل آن می پرداخت .
ابوالمویّد موفق بن احمد خوارزمی که از اکابر علمای اهل سنت است، در کتاب
مناقب خود نقل می کند که: "روزی عمر بن الخطاب از علی بن ابیطالب (ع)
پرسید: چگونه است که هرگاه از حکمی از احکام یا از مسئله ای از مسائل از
شما می پرسند بدون معطلی جواب می دهی؟! علی (ع) در پاسخ به عمر، ابتدا کف
دست مبارک را در مقابل او باز کرده و سپس فرمود: چند انگشت در دست من است
؟! عمر فوری گفت: پنج انگشت. حضرت فرمود: چرا تأمل و فکر نکردی؟! عمر گفت:
نیازی به فکر نداشت زیرا پنج انگشت در مقابل من حاضر بود.
امام فرمود: تمام مسائل و احکام و علوم در مقابل من مانند این کف دست حاضر
است، لذا در پاسخ به سۆالات بدون تأمل جواب می دهم. سپس امام به معلم بزرگی
که این علوم و معارف را در اختیارش قرار داده اشاره می کند و می فرماید:
"پیامبر اسلام (ص) همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاکت آن کس
که هلاک مى شود، و جاى نجات کسى که نجات مى یابد، و پایان این حکومت، همه
را به من خبر داده و مرا آگاه کرده است. هیچ حادثه اى بر من نگذشت جز آن که
در گوشم نجوا کرد، و مرا مطّلع ساخت. در جایی دیگر امام فرمود: "پیامبر
(ص) هر چه از حلال و حرام یا امر و نهى، یا اطاعت و معصیت که وجود داشت و
یا تا روز قیامت اتفاق می افتاد را ترک نکرد و همه را به من آموخت و آن را
حفظ کردم و یک حرف از آن را هم فراموش نکردم. سپس دست بر سینه من گذاشت و
از خدا خواست که قلب مرا پر از علم و فهم و فقه و حکمت و نور نماید و مرا
طورى علم دهد که جهل به من راه نیابد، و طورى حفظ کنم که فراموشى به من
عارض نشود. "از همین رو، هر گاه خلیفه دوم، عمر بن خطاب، به مشکلی بر می
خورد که کس دیگری قادر به پاسخگویی آن نبود، به نزد امام علی(ع) می رفت. و
در این باره می گفت: "اى ابو الحسن! من از زندگى با کسانى که تو در میانشان
نباشى، به خدا پناه مى برم." در جایی دیگر می گوید: "اگر على نبود، عمر
هلاک مى شد."
تلاش و کوشش امام علی (ع) در جهت کسب فیض از پیامبر بزرگ اسلام (ص) یک تلاش
مستمر و بی وقفه بود. و این تلاش او را به جایی رسانید که رسول گرامی
اسلام (ص) در لحظات پایانی عمر خویش نیز علی (ع ) را از دریای بیکران علم و
دانش خود بهره مند ساخت.
عبدالله بن عمرو بن العاص نقل می کند که رسول خدا (ص) به هنگام مریضی در
پایان عمر شریف فرمود: برادرم علی را صدا بزنید وقتی او را خواندند، نزد
پیامبر (ص) آمد. آن حضرت او را با جامۀ خود پوشاند و سر مبارک را نزد او خم
کرد هنگامی که علی از نزد پیامبر بیرون رفت به او گفتند: یا علی! پیامبر
به شما چه فرمود؟! حضرت در جواب فرمود: "رسول خدا هزار باب از علم را به من
تعلیم فرمود که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود." (بحار الأنوار /
جلد 38)
در پایان ضمن عرض تبریک سالروز امام علی (ع) از خداوند متعال توفیق روز افزون و عمری با برکت را برای همه شما خوبان خواستاریم. .